سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کدورت، سرآغاز جدایی است . [امام علی علیه السلام]

روش افزایش اعتماد به نفس خانم ها

 اکثر خانم ها با توجه به توانایی های بارز و چهره ی زیبایی که دارند، از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند و این سدی محکم در برابر پیشرفت آنهاست. برای افزایش اعتماد به نفس نیاز به انجام کارهای سخت و پیچیده نیست و با دانستن راههای ساده برای تقویت اعتماد به نفس می توانید یک فرد موفق با اعتماد به نفس بالا باشید.اعتماد به نفس

اعتماد به نفس موفقیت

1. پوست خود را زیباتر کنید.


چهار نقطه روی صورت هست که می تواند کل صورت شما را بهتر نشان دهد. گوشه های داخلی تیره چشم ها، گوشه های خارجی چشم ها، دو طرف بینی و دو طرف دهان. روی این قسمت ها کرم پودر بمالید.

2. تماس چشمی برقرار کنید.


وقتی با کسی حرف می زنید، در چشم او نگاه کنید. این کار عادت افرادی با اعتماد به نفس بسیار بالاست.


3. راست بایستید.


مهم نیست هیکل شما چطور باشد، بلکه باید اعتماد به نفس داشته باشید. سعی کنید نافتان را به سمت ستون فقراتتان عقب ببرید، شانه هایتان را عقب داده و سینه را به جلو بدهید. راست ایستادن را اینگونه تمرین کنید.

افزایش اعتماد به نفس خانم ها

راههای ساده برای افزایش اعتماد به نفس خانم ها

4. به پوستتان رنگ بدهید.


اگر پوستتان خیلی رنگ پریده است با کرم های برنزه ظاهر سالمتری به خود بدهید (هرچند که برنزه کردن واقعی درست نقطه مخالف سلامتی است). مالیدن چند قطره کرم برنزه به همراه کرم مرطوب کننده به پوست شما رنگ بیشتری می دهد.

5. کیف پول خود را مرتب و تمیز کنید.


هر هفته زمانی را صرف تمیز کردن کیف پول خود کنید. رسیدها، کارت ویزیت ها و تکه کاغذها را دور بیندازید. مرتب کردن و مدیریت کردن چیزهای کوچک و مهم می تواند به شما کمک کند که احساس کنید کنترل زندگی خود را در دست دارید.

6. احساس کنید که یک سایز کم کرده اید.


خانم هایی که عطرهایی با طعم گل و ادویه به خود می زنند، لاغرتر از آنچه هستند به نظر می رسند.

7. از آینه دوری کنید.


وقتی خانم ها زمان زیادی را صرف ظاهر خود می کنند و به چیزهای دیگر رسیدگی نمی کنند، کمتر خوشحال هستند.  افراط در رسیدن به ظاهرتان، حواس شما را از جنبه های دیگر زندگی پرت می کند.

8. آراسته باشید.


تحقیقات نشان داده اند که خانم هایی که آراسته هستند، اعتماد به نفس بیشتری دارند.

9. قوز نکنید.


این کار را فقط جهت درست کردن نحوه نشستن یا پشت درد انجام ندهید. طبق پژوهشی در دانشگاه دولتی اوهایو، خم شدن و قوز کردن به روی میز باعث می شود که افکار مثبت کمتری درباره خودتان داشته باشید.

10. عرق نکنید.


افرادی که به شدت دچار تعریق کف دست یا زیربغل یا فرق سر هستند می توانند نزد پزشک رفته و تزریق بوتاکس انجام دهند. بدین ترتیب بدون آنکه از دست دادن با کسی ترس داشته باشید، احساس هزاران بار بهتری خواهید داشت.

راههایی برای افزایش و تقویت اعتماد به نفس

علاوه بر انچه خواندید، راه و روش هایی کلی وجود دارد که افراد در سنین مختلف می توانند با استفاده از انها اعتماد به نفسشان را تقویت کنند.

 موسیقی نشاط بخش گوش دهید

قبل از اینکه شب در مهمانی شرکت کنید، یا قبل از یک امتحان یا جلسه مهم، قبل از هر چیزی که ممکن است اعتمادبه نفستان را کمی سست کند، می توانید از موسیقی بعنوان انگیزه برای تقویت روحیه استفاده کنید.

 افزایش اعتماد به نفس

روش تقویت و  افزایش اعتماد به نفس 

  یک چیز جدید امتحان کنید.
 
 وقتی پا را از منطقه آرامشتان بیرون می گذارید و چیزی را امتحان می کنید که قبلاً نکرده بودید، نه تنها خودتان را وارد یک چالش می کنید بلکه محدوده های خود و اعتمادتان به توانایی های خود را گسترش می دهید. با امتحان کردن یک چیز تازه می توانید از ترس هایتان کم کنید و زندگی با موانع و محدودیت های کمتر داشته باشید.
 
 برای انجام یک کار جدید نقشه بکشید و بعد آن را دنبال کنید.
 
 این یکی از مهمترین و موثرترین راه های ایجاد اعتمادبه نفس دائم است. وقتی تصمیم می گیرید کاری انجام دهید و از آن عقب نمی کشید و آن را پیش می برید، خودتان به خودتان ثابت می کنید و اینجاست که اعتمادبه نفستان بالا می رود.
 
  از مدیتیشن استفاده کنید.
 
 مدیتیشن راهی عالی برای از بین بردن افکار منفی و دست یافتن به افکار مثبت است.
 
  ورزش کنید.
 
این مورد اثری عمیق بر اعتمادبه نفس دارد. ورزش منظم و همیشگی سطح انرژی شما را بالا می برد و موادشیمیایی مختلفی تولید می کند-مثل تستوسترون و اندورفین-که حالت مثبت تری به شما می دهد. به نظر می رسد ورزش به طور اتوماتیک وار اعتمادبه نفس افراد را بالا می برد و رویکرد شما را نسبت به زندگی تغییر می دهد. علاوه بر آن فرم و شکل بهتری به اندام شما می دهد که راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه نفس است.
 
 با یک ترس روبه رو شوید.
 
این مورد اصلاً آسان نیست. اما پاداش خیلی خوبی به همراه دارد. اگر با یک ترس روبه رو شوید، اعتمادبه نفستان 10 قدم بالاتر می رود. و هربار که با یک ترس روبه رو می شوید آرام آرام متوجه می شوید که ضرب المثل قدیمی "از هیچ چیز به اندازه ترس نباید ترسید" فقط یک کلیشه توخالی است.
 
چیزی نو خلق کنید.
 
همه انسان ها خلاق هستند. اما پس کودکی و نوجوانی این مسئله گاهی فراموش می شود. کشف دوباره خلاقیت هایتان راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه نفستان است. خلق یک چیز جدید راهی عالی است اما همیشه هم آسان نیست. اما وقتی کارتان تمام شد نه تنها احساسی عالی نسبت به خودتان پیدا می کنید، بلکه بعضی اوقات قسمت های جدیدی از خودتان که قبلاً می شناختید را دوباره کشف می کنید. خلاق بودن راهی عالی برای شناختن خودتان و توانایی های پنهانتان است.
  
تا زمانیکه اعتمادبه نفس پیدا نکرده اید وانمود کنید که دارید.
 
 یک راه برای بیرون آمدن از محدودیت هایی که برای خودتان درست کردید این است که یک قدم بیرون از منطقه آرامشتان بگذارید. ممکن است غیرعملی به نظر برسد. انگار فقط به خودتان دروغ می گویید اما موضوع همین است. این راهکار کاملاً عملی است. اگر احساس اعتماد نمی کنید، حداقل تظاهر کنید و طوری رفتار کنید که انگار به خودتان و توانایی هایتان کاملاً مطمئنید و بنابر آن رفتار کنید. خیلی زود می بینید که احساس اعتمادبه نفس می کنید، اعتمادبه نفس واقعی.
  
از محیطتان استفاده کنید.
 
 یک راه موثر برای تغییر خودتان این است که محیطتان را برحسب آن کسی که دوست دارید باشید تغییر دهید. اگر می خواهید اعتمادبه نفس بیشتری داشته باشید، زندگینامه های افراد بااعتمادبه نفس را مطالعه کنید، موسیقی که گوش می دهید را از موسیقی های افسرده کننده به انرژی بخش تغییر دهید و سعی کنید با کسانی رفت وآمد کنید که اعتمادبه نفس بالایی دارند.
 
از قوه تخیلتان استفاده کنید.
 
 ذهن شما ابزاری بسیار قدرتمند است. وقتی یاد بگیرید چطور از تخیلتان به طریقی مثبت استفاده کنید، می توانید با کمک آن اعتمادبه نفستان را بالا ببرید. یک راه برای آن تجسم سازی است.
 تصور کنید که جلسه ای مهم پیش رو دارید. پیش خود تجسم کنید که چقدر همه چیز خوب پیش می رود-همه چیز را بشنوید و ببینید-و چقدر حس خوبی در آن جلسه دارید. خودتان را در حال لبخند زدن تجسم کنید که اوقات خوشی را می گذرانید. نتیجه مثبت و عالی جلسه را در ذهنتان مجسم کنید. بعد تجسم کنید که جلسه با نتیجه دلخواه شما به پایان رسیده است. این روش واقعاً موثر است و قبل از پا نهادن به جلسه روحیه ای عالی به شما می دهد.
 اگر برای اینکه خودتان را بااعتمادبه نفس تجسم کنید مشکل دارید، می توانید کس دیگری را تقلید کنید. یک فرد بااعتمادبه نفس کنار خودتان پیدا کنید-مثلاً یک ورزشکار، هنرپیشه یا حتی یک از آشنایان-و از او تقلید کنید. ببینید چطور راه می رود، حرف می زند و حرکت می کند. بعد رفتارهای او را در تجسم سازیتان تقلید کنید.
 
 از بدنتان استفاده کنید.
 
اگر پایتان را مدام عصبی تکان دهید، کم کم احساس اضطراب و نگرانی خواهید کرد. اگر ارام تر راه بروید، کم کم ریلکس تر خواهید شد. برای اینکه اعتمادبه نفس بیشتری احساس کنید، از بدنتان استفاده کنید. به طریقی مطمئن تر راه بروید، بنشینید و بلند شوید. اگر نمی دانید چه باید بکنید از نکته بالا کمک بگیرید. از افراد دوروبرتان که اعتمادبه نفس خوبی دارند تقلید کنید.
 
 ذهنتان را از خاطرات مثبت پُر کنید.
 
 این یک عادت شایع است که قبل از اینکه بخواهید کار مهمی انجام دهید، شکست های قبلی و تجربیات بد سابق همه ذهنتان را پر می کنند. این عادت را از بین ببرید و سعی کنید برای یک تا دو دقیقه هم که شده همیشه ذهنتان را از خاطرات مثبت، دستاوردهای مهم و تجربیات خوبتان پر کنید. ما معمولاً این کارهای مثبت را فراموش می کنیم و روی خاطرات بد و منفی تمرکز می کنیم. اما همه چیز به خودتان بستگی دارد. و محصول انتخابتان عاملی است که سطح اعتمادبه نفستان را تعیین می کند.
 
 به آینده فکر کنید.
 
 یک راه عالی برای پیش رو قرار دادن همه چیز و تعیین اینکه اتفاقات روز چطور بر اعتمادبه نفس شما تاثیر بگذارد این است که نگاهی به آینده بیندازید. از خودتان بپرسید:آیا این مسئله در 5 سال آینده مسئله مهمی خواهد بود و یاد من خواهد ماند؟ این باعث می شود فقط درگیر اتفاقی که افتاده است نشوید. و معمولاً هم پاسخ به این سوال منفی است. با استفاده از این سوال، کنار آمدن با مشکلات روزمره آسان تر خواهد شد و می فهمید که بیشتر اتفاقات اتفاقاتی آنقدر کوچک هستند که نجای نگرانی ندارند.
 
 درک کنید که گذشته مساوی حال نیست.
 
 هر اتفاقی که سال پیش، ماه پیش یا حتی دیروز افتاده به معنی فردا، ماه آینده یا سال آینده نیست. شما آینده تان را در زمان حال می سازید و می توانید با خودتان تصمیم بگیرید که چقدر اجازه دهید اتفاقات گذشته بر آینده شما تاثیر بگذارند.
حتی اگر طی 10 سال گذشته اعتمادبه نفس خیلی پایینی داشته اید، به این معنی نیست که قرار است همانطور بمانید. می توانید تصمیم بگیرید که زندگی و آینده تن را تغییر دهید. می توانید افکار و خاطرات مربوط به گذشته را دور بریزید و به چیزهای جدیدی فکر کنید.
 
با خودتان مهربان باشید.
 
 ممکن است با خودتان بدرفتاری کنید. درک کنید که هیچ نیازی به این کار نیست. حتی اگر تا امروز هم اینطور رفتار می کرده اید دیگر وقتش رسیده است که دست از آن بردارید. درعوض با خودتان مهربان باشید. هیچ اشکالی ندارد. بدرفتاری با خودتان هیچ دلیلی ندارد مگراینکه بخواهید خودتان را ناراحت کنید و دشمنانتان را شاد.
 یک بخش مهم است مهربان بودن با خودتان این است که نقاط قوتتان را می فهمید و آنها را رشد می دهید. این کار نه تنها به بهتر شدن مهارت هایتان کمک می کند بلکه اعتمادبه نفستان را هم بالا می برد. یک بخش کوچک تر اما مهم دیگر این است که تحسین های دیگران را بپذیرید. تشکر کردن برای تحسین و تمجید دیگران هیچ اشکالی ندارد. و بعد از هر تحسین حس خوبی به خودتان پیدا کنید.
 
 یاد بگیرید که ذهنتان چطور کار می کند.
 
آدمها با هم فرق دارند اما مسئله مهم تر این است که نحوه کارکرد ذهن آنها شباهت های زیادی با هم دارد. چیزی که برای بقیه خوب عمل کرده ممکن است برای شما هم موثر باشد. وقتی با عملکرد ذهنتان بیشتر آشنا شوید می فهمید که در موقعیت های مختلف چه واکنشی خواهد داشت. وقتی خودتان را بهتر بشناسید اعتمادبه نفستان بالاتر خواهد رفت.
  
مهارت های اجتماعیتان را تقویت کنید.
 
 روابط یکی از مهمترین قسمت های زندگی ماست و تقویت مهارت های اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه می گیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارت های اجتماعیتان اعتمادبه نفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.
 
  به جای اینکه به درون توجه کنید، به بیرون توجه کنید.
 
 وقتی با دیگران رابطه برقرار می کنید و گاهی اوقات وقتی تنها هستید، بد نیست که توجه ذهنتان را به بیرون دهید تا به درون. مشکل توجه به درون این است که در بسیاری از موقعیت ها باعث می شود به ظاهرتان، اینکه چه گفته اید و دیگران چه گفته اند فکر کنید. تمرکز به بیرون درکنار اینکه به بالا بردن اعتمادبه نفستان کمک می کند، راهی عالی برای تقویت مهارت های مردمی و اجتماعیتان هم هست.
  
اطرافیانتان را از افراد مثبت اندیش انتخاب کنید.
 
افرادیکه با آنها نشست و برخاست می کنید می توانند موجب شادی یا ناراحتی شما شوند. ازآنجا که ما زمان زیادی را با مردم سپری می کنیم، خیلی مهم است که کنار افراد مثبت-یا حداقل به طرزی منطقی خنثی-- باشیم. بودن یک یا دو نفر منفی باف می تواند تاثیر شگرفی بر شما بگذارد و روز به روز روحیه تان را خراب تر کند.
 
اطلاعات، تاثیرات و احساسات مثبت جذب کنید.
 
 بیشتر اخبار و حوادث جامعه تصویری منفی از دنیا و خودتان به شما می دهد. اطلاعاتی که دوروبرتان است هم درست مثل افراد دوروبرتان می توانند تاثیر شگرفی بر شما داشته باشند. خودتان انتخاب کنید که دوست داری چه ببینید، بشنوید و بخوانید. فقط چیزهایی را انتخاب کنید که برایتان فایده بخش باشند.
  
مثبت بیندیشید.
 
 اینکه سعی کنید دنیا و زندگیتان را از دریچه ای مثبت نگاه کنید کمی سخت است و زمان می برد. مخصوصاً اگر سالهای زیادی را با تفکر منفی زندگی کرده باشید.
 شما روی مهارت هایتان کار کرده اید تا آنها را تقویت کنید. به شکست یا طردشدن بعنوان چیزی منفی که اگر اتفاق بیفتد زندگیتان تمام خواهد شد نگاه نکنید. شکست را دوباره در ذهنتان تعریف کنید و تاثیر احساسی منفی آن را کمتر کنید. به شکست بعنوان بازخورد روی نقطه ای از شما که نیاز به تقویت شدن دارد نگاه کنید. به توصیه ای که شکست برایتان دارد گوش دهید و مطمئن باشید که پیشرفت می کنید. و با تعریف کرن دوباره شکست برای خودتان دیگر سطح اعتمادبه نفستان هربار که شکست می خورید افت نمی کند.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/8:: 4:50 صبح     |     () نظر

چگونه زندگی شاد داشته باشیم ؟
اگر بسیاری از مردم زندگی شادی ندارد و در زندگی شادی واقعی را تجربه نمی کنند تنها از آنروست که نیاموخته اند چگونه می بایست به شادی برسند !
شاد زیستن نیاز به آموزش دارد و برخلاف بسیاری که معتقد شاد بودن پیچیده یا غیر ممکن است ، اتفاقاً شاد زیستن امری ست آسان و ممکن که تنها نیازمند خواستن است . اگر شادی به زندگی شما نمی آیند تنها از آن روست که واقعاً نخواسته اید خانواده و فضایی شاد داشته باشید . برای شادی و شاد زیستن باید تلاش کنید و در این مقاله می آموزید که چگونه این کار را انجام دهید .
همانگونه که گفته شد باید بخواهید که شاد باشید و برای خواستن باید دلایل کافی داشته باشید . تا ندانید چرا ، هرگز به سراغ چگونه ها نمی روید اما اگر فقط یکبار از خود دلیل چیزی را بپرسید و از خود بپرسید چرا ، ناخودآگاه به دنبال چگونه و راه حل ها می گردید .
بیائید یک زندگی شاد را در نظر بگیریم . قطعاً افراد و خانواده هایی را در اطراف خود می شناسید که شاد باشند و شاید بارها حسرت زندگی آنها را خورده باشید .
آیا تا به حال دیده اید که از هیجان آنها کم شود ؟
آیا تا به حال دیده اید که مدام به موسیقی های غمگین گوش دهند ؟
آیا تا به حال دیده اید که در طول روز افسرده و بی حوصله باشند ؟
آیا تا به حال شده است که به آنها پیشنهاد جذابی دهید اما استقبال نکنند ؟
آیا فرد و خانواده واقعاً شادی را می شناسید که از مسائل مالی رنج ببرند ؟
منظور از شادی خنده های عصبی و صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن نیست . شادی فرآیندی است کاملاً مشخص ، که در نهایت اعتدال است . در یک زندگی شاد نه افراطی هست و نه تفریط . شاید فکر کنید در یک خانواده شاد بیست و چهار ساعته اعضای آن قهقهه می زنند اما اینطور نیست .
بیائید کمی بیشتر باشادی آشنا شویم . شادی یعنی تعادل ، یعنی هیجان ، یعنی استقبال های آتشین ، یعنی وفاداری و در کل یعنی ثروت . شادی یعنی رسیدن به اوج معنویات .
در گذشته فکر می کردم که غم حالتی ارزشمندتر ازشادی ست.گمان می کردم که گریه ارزشمند تر از خنده است اما امروز باورهایم تغییر کرده است و نکته قابل توجه اینجاست که موقعیت و زندگیم نیزکاملاً متفاوت شده است .
قبلاً چندان شاد نبودم ، چندان اهل تفریح و مهمانی و شادی و خنده نبودم . دائم بدبیاری پشت سر بدبیاری .
دائماً قهر و دائما آشتی های موقتی . دائماً ضررهای مالی و دائماً کابوس های شبانه . دائماً کم خوابی و دائماً افراط !
امروز متفاوت شده ام . مدتهاست که کابوس ندیده ام . مدتهاست که موقعیت مالیم با مشکل مواجه نشده است و حتی افزایش درآمد قابل توجهی نیز داشته ام . این در صورتی است که قبلاً روزانه هجده ساعت کار می کردم و حالا نهایتاً ده ساعت !
شما هم باید شرایطتان را تغییر دهید و اگر منتظرید تا دیگران قدم پیش بگذارند سخت در اشتباهید . اگر عمل و سوء تفاهمی شرایط بین خانواده ، دوستان یا همکارانتان را با چالش و اصطکاک مواجه کرده است شما پیش قدم شوید . شما طالب شادی شوید و نخواهید که این خصومت ها دوام بیاورند .
همیشه برای شادی قدم اول راشما بردارید و شما داوطلب باشید . از این به بعد شما باید نوید دهنده ی شادی بین دوستان و خانواده و همکارانتان باشید و صد البته به یاد داشته باشید اگر خودتان انسان شادی نباشید نمی توانید به دیگران چنین کمکی کنید .
بیائید تمرینی را که من انجام دادم شما هم انجام دهید . من این تمرین را تنها برای یک ماه انجام دادم اما امروز چند سالی است که جزئی از زندگیم شده است و تبدیل به یکی از عادتهای مثبت من شده است . عادت به شادی !
فقط و فقط برای یک ماه از گوش دادن به هر نوع موسیقی غمگین جداً بپرهیزید ، مخصوصاً ابداً به موسیقی های رپ گوش ندهید .
موسیقی رپ با دید منفی به شرایط اجتماعی و سیاسی جهان به شدت روحیه شما را تحت تأثیر قرار می دهد و شما را نسبت به هر کس و هر چیز بدبین می کند . همچنین در عوض موسیقی های شاد و البته با شعرهای عمیق گوش دهید یا اگر به چنین موسیقی دسترسی ندارید موسیقی های شاد بی کلام گوش دهید .
تا یک ماه از تماس با هرشخصی که در گذشته باعث شده است که شما را به افسردگی و غم بکشاند خودداری نمائید و به هیچ طریق نخواهید که با او تماس برقرار کنید .
وجود چنین شخصی می تواند شما را به یک شخصیت وابسته تبدیل کند و آینده شما را به صورت جد به خطر بیندازد .
سعی کنید هر شب فیلم های کمدی و جذاب ببینید . از مشاهده هر گونه فیلم درام و تراژدی جداً بپرهیزید ، حتی اگر محبوبترین فیلم شما را نمایش دهند .
با دوستان مثبت و شادتان و یا تنها به سینما ، پارک و بیرون شهر بروید . مخصوصاً تئاتر را فراموش نکنید . در آنجا از خودتان پذیرایی کنید و یک ماه مهمان خود باشید و تنقلات خوشمزه بخورید .
دو تا سه بار خانواده را به شام دعوت کنید و سعی کنید ساعات مفرح و شادی را برای آنها و خودتان پدید آورید .
اگر واقعاً طالب شادی باشید به تک تک پیشنهادات عمل می کنید .


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/5:: 8:54 عصر     |     () نظر

آیا نشانه هایی می بینید که بگویند می توانید با کسی رابطه برقرار کنید یا نه؟ چرا دست یافتن به سطح بالایی از امنیت احساسی با جنس مخالف اینقدر دشوار است؟

 

ارتباط احساسی چیست؟
گوش کنید، آیا نشانه هایی می بینید که بگویند می توانید با کسی رابطه برقرار کنید یا نه؟ چرا دست یافتن به سطح بالایی از امنیت احساسی با جنس مخالف اینقدر دشوار است؟ با مسائل و مشکلات مربوط به برقرار ارتباط احساسی آشنا شوید و ببینید چرا برقراری پیوند احساسی برای ساختن یک رابطه الزامی است.

تعریف ارتباط احساسی
هر فرد تعریف شخصی خود را از یک ارتباط احساسی دارد اما یک تعریف اصلی وجود دارد که برای همه مردم صدق می کند. ارتباط احساسی مجموعه ای از احساسات فردی است که کنار هم جمع می شود تا بین دو نفر پیوند برقرار کند. کلمه احساسی به معنی برانگیختن احساسات بسیار است. این احساسات می تواند عصبانیت، غم، لذت، عشق یا یکی از هزاران حسی باشد که انسانها تجربه می کنند. ارتباط یک پیوند است با فرد یا چیزی دیگر.
 
روابط بدون ارتباط احساسی
برای اینکه یک رابطه ساخته شده و قوی تر گردد، باید ارتباط احساسی حاصل شود. ممکن است شما با کسی که احساس قوی نسبت به او دارید یا عاشقش هستید در یک رابطه باشید. او، از طرف دیگر، با شما احساس دوری می کند و به ندرت درمورد احساساتش با شما صحبت می کند. این نوع روابط، روابط دوستانه یا زندگی کردن کنار یکدیگر یا برآورده کردن نیازهای جسمی است. بدون ارتباط احساسی قوی، چنین روابطی خیلی زود از هم پاشیده می شوند.
 
پیوندهای محکم
زوج هایی که سعی می کنند در حد توان درمورد همدیگر بیشتر بدانند رابطه ای احساسی بینشان ایجاد می شود. از طریق مکالمه از روی فکر و محبت، به پیچیدگی های درون همدیگر پی می برید. می فهمید که چه چیز موجب شادی طرفتان می شود، چه چیز او را عصبانی می کند، و چه چیز او را به اوج لذت می رساند. او هم می فهمد که چه چیز اشک شما را در می آورد، چه چیزی باعث می شود لبخند بزنید، و چه چیز خسته تان میکند. هر کدام به ذات همدیگر پی می برید و نسبت به هم محبت و همدلی پیدا می کنید.

برای اینکه یک زوج بتوانند از لذت یک رابطه احساسی لذت ببرند، باید بتوانند اجازه دهند که کسی به آنها نزدیک شود. اینکه اجازه دهید کسی به رازها، دردها و لذت های درونی شما پی ببرد، کمی مخاطره آمیز است. ریسک کردن برای چنین چیزی نیازمند اطمینان و اعتماد است. وقتی به اعتماد حیانت شود، التیام یافتن از آن خیلی طول می کشد.
بدون داشتن یک رابطه احساسی قوی، راه به سمت عشق بسته است.
وقتی آن ارتباط و وابستگی از بین می رود یا نادیده انگاشته می شود، عشق هم از میان می رود.

نشانه های ارتباط احساسی
بااینکه احساسات هر شخص متفاوت است، اما یک نشانه عمومی وجود دارد که نشان می دهد ارتباط احساسی بین دو نفر ایجاد شده است. نشانه حقیقی این است که هر دو نفر دیگری را به درون خود راه بدهند.
داستان های خنده دار از اتفاق هایی که سر کار افتاده برای هم تعریف می کنید و درمورد روزهایی که همه چیز برایتان بد بوده هم باز با طرفتان دردودل می کنید. هر دو شما دوست دارید که درمورد رویاهای کودکی و آرزوهای بزرگسالی خود با هم صحبت کنید. مکالمه بین شما خیلی راحت و سیال پیش می رود. زوجی که پیوند احساسی قوی با هم داشته باشند، حتی در سکوت هم احساس راحتی می کنند. می توانید بدون هیچ ترسی هر مسئله ای را با طرفتا در میان بگذارید.
اما یادتان باشد که جاذیه فیزیکی و ارتباط احساسی با هم تفاوت دارند. بااینکه ممکن است یکی به دیگری منجر شود اما جاذیه فیزیکی، احساسی سطحی است که می تواند راهی به سمت ارتباط احساسی و عشق باشد.

ازدواج و ارتباطات احساسی
اگر قرار است ازدواجی پایدار بماند، وجود ارتباط احساسی بین دو طرف الزامی است. وقتی دو طرف احساسات خود را با هم در میان نگذارند، ازدواج سخت و طاقت فرسا خواهد بود. آن زمان است که عصبانیت، خشم و اختلافات پدید می آید و فقدان اعتماد، زندگی زناشویی را دچار آشفتگی خواهد کرد.
اگر فکر می کنید ارتباط احساسی بین شما و همسرتان از بین رفته است، باید به دنبال دلیل آن باشید.
آیا گناه نابخشودنی هست که چنین فاصله ای را میان شما انداخته؟ شاید در عصبانیت چیزی گفته شده یا کاری انجام شده که منجر به درد جسمی و احساسی شده است. همین زمانهاست که انکار هم پیش می آید و همه چیز را برای ساختن دوباره آن پیوند احساسی سخت تر می کند.

چطور پیوند احساسی برقرار کنیم؟
اگر سالمترین رابطه ممکن را می خواهید، باید بدانید که چطور یک پیوند احساسی عمیق و قوی بین خود و طرفتان ایجاد کنید. وقتی پیوند احساسی بین شما وجود داشته باشد، همه چیز دیگر آسانتر خواهد شد.
 
در زیر به 7 نکته اشاره می کنیم که به شما کمک میکند پیوندی ناگسستنی بسازید.

1. بررسی طرف مورد نظر: باید بفهمید طرفتان به چه چیز نیاز دارد و از زندگی و از شما چه می خواهد. این یعنی وقتی حرف می زند به دقت به او گوش کنید. وقتی رازهایش را با شما قسمت می کند خوب توجه کرده و بعداً به عمق حرفهایش فکر کنید.
 

 

2. اعتماد: باید بین خودتان حس اعتماد ایجاد کنید. این ستون اساسی پیوند احساسی یک شبه ایجاد نمی شود. زمان می برد. باید اجازه دهید این اعتماد به طور طبیعی ایجاد شود.

3. حضور احساسی: هر دو شما باید از نظر احساسی در دسترس همدیگر باشید. اگر عقب بکشید و حرفهایتان را با طرفتان در میان نگذارید چنین پیوندی ایجاد نخواهد شد.

4. ابراز محبت: نباید برای نشان دادن مهر و محبت مشکلی داشته باشید اما زوج های ازدواجکرده که رابطه شان سرد شده باید تلاش کنند با هم مهربان باشند. صبحها که از خواب بیدار می شوید و شب ها که می خواهید بخوابید همدیگر را ببوسید. دست ها هم را بگیرید؛ همدیگر را در آغوش بگیرید و شعله های عشقتان را دوباره روشن کنید.

5. جنگ ملایم: در وسط دعوا و مشاجره، کلمات به راحتی از دهانتان بیرون می آیند. باید یاد بگیرید که ملایم دعوا کنید. اگر نمی دانید چطور می توانید از مشاور کمک بخواهید. یادتان باشد موقع دعوا کردن هیچوقت گذشته را پیش نکشید. در لحظه زندگی کنید و برای احساساتتان دلیل محکم بیاورید.

6. دنیا را در چشمان او ببینید: سعی کنید دنیا را آنطور که او می بیند ببینید تا بفهمید که واقعاً کیست. برای اینکار باید گاهاً به عقب بروید تا ببینید چرا او به آن طریق خاص عمل کرده است. ببینید نسبت به موقعیت های مختلف چطور واکنش می دهد و سعی کنید خودتان را جای او بگذارید. از او هم همین انتظار را داشته باشید.

7. غلبه بر موانع: زوج هایی که در ازدواج خود دچار مشکل شده اند باید قبل از ایجاد دوباره پیوند احساسی، مشکلات خود را حل کنند. به همراه هم هر مشکل را بررسی کنید و سعی کنید راه حل هایی برای آن پیدا کنید. وقتی بزرگترین موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتید، آنوقت می توانید پیوند احساسی فراموش شده تان را از نو بسازید.
 
پیوندهای احساسی پیچیده و بسیار فردی هستند اما رابطه را دگرگون می کنند.
بدون ایجد ارتباط احساسی قوی، رابطه از یک دوستی ساده پیشروی نخواهد کرد. ماندن در رابطه ای که پیوند احساسی در آن وجود ندارد باعث می شود طرفین احساس کنند که چیزی گم کرده اند: زنجیر محکمی که دو نفر را به هم وصل می کند و عشقی ماندگار.
 
آیا از نظر احساسی در دسترس نیستید؟
آیا شما هم جزء آندسته از زن های نادر ایرانی هستید که از نظر احساسی در دسترس نیستید و هر بار که مردی به شما نزدیک می شود و می خواهد رابطه ای آغاز کند، دچار مشکل می شوید؟ برخلاف نظر عموم، همه ما گهگاه دچار این مشکل می شویم اما باید ببینیم این مشکل تا چه حد در ما قوی است.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/5:: 4:44 صبح     |     () نظر

 تمام باورها و رفتارهای ما از ذهن مان سرچشمه می گیرد. به توانایی مدیریت کردن افکار و باورها مدیریت ذهن می گویند. ذهن و مغز مهم ترین عضو در بدن هر انسان می باشد. با مدیریت ذهن توانایی کنترل امور و آنچه در زندگی ما رخ می دهد را بدست می گیریم. می توانیم آن گونه شویم که می خواهیم. واقعیت این است که اگر ما بتوانیم ذهن‌مان و مغزمان را مدیرت کنیم، می‌توانیم به تمام خواسته‌ها و آرزوهای زندگی‌مان برسیم. فقط کافی است با ذهن خود آشنا شویم آنگاه ذهن ما رفتارها و برخوردهای جدید را می‌آفریند.

ذهن چیست؟  ‌‌‌‌

 ذهن و مغز هر دو یک جز واحد هستند. اگر مغز را به کامپیوتر تشبیه کنیم ذهن همان نرم افزار و یا برنامه های اجرایی است. به سخت افزار این کامپیوتر مغز گفته می شود. هنگامی که می‌خواهیم از قسمت های مختلف این عضو مهم صحبت کنیم کلمه مغز را به کار می‌بریم. هنگامی که منظور ما اشاره به کارکردها و یا تصمیمات مغز باشد از کلمه ذهن استفاده می‌کنیم.

توانایی های ذهن و مغز ما بسیار زیاد است.  هر انسانی قادر است فعالیت ها و کارهای متفاوتی را انجام دهد، مسائل زیادی را یاد بگرید، مسیرهای عصبی بیشماری را در مغز خود به وجود آورد و توانایی های بیشماری را کسب کند. در گذشته بیان می‌شد که افراد نابغه و افراد برتر جامعه از حدود ده درصد ظرفیت مغز و ذهن خود استفاده می‌کنند و در انسان های معمولی این درصد کمتر است.  تحققیات جدید نشان می‌دهد ذهن و مغز همه انسان‌ها مانند هم است. ذهن همه با حداکثر توان و ظرفیت خود در حال کارکردن است.  تفاوتی که بین ذهن و مغز افراد نابغه و برتر با انسان های معمولی وجود دارد، نحوه استفاده و مدیریت ذهن است که توسط هر شخص انجام می‌پذیرد.

واقعیت این است که هرکسی که بخواهد از ذهن خود بهترین استفاده را کند حتماً موفق خواهد شد. در گذشته دانسته‌های ما در مورد ذهن و مغز بسیار کم بود و انسان به مغز و ذهن خود آگاهی نداشت.  با پیشرفت علم و تکنولوژی آگاهی انسان از این قدرت نهفته، ذهن، بیشتر شد. در صورت اینکه بخواهیم می‌توانیم به‌درستی از ذهنمان استفاده کنیم.

آیا ذهن به مدیریت نیاز دارد؟

از آنجا که ذهن ما بیشترین اثر بر روی روابط، کار و زندگی ما دارد پس مدیریت ذهن می‌تواند بسیار مفید واقع شود. اگر ما بتوانیم بر ذهن‌مان تسلط یابیم و به گونه ای رفتار کنیم که کنترل ذهن‌مان در دست خودمان باشد به بسیاری از اهداف خود در زندگی دست می‌یابیم.

واقعیت این است که ما در اکثر مواقع تحت کنترل ذهن‌مان هستیم و ذهن است که ما را کنترل می‌کند. هنگامی که در گذشته گیر کرده‌ایم و یا درگیر ناراحتی‌های گذشته هستیم ذهن است که ما را کنترل می‌کند و آن چه ما در این مواقع انجام می‌دهیم از ضمیر ناخودآگاه ما سرچشمه می‌گیرد. بسیاری از تصمیم های ما در اثر ضمیر ناخودآگاه ذهن ما است که به راستی در بسیاری از اوقات ما به آنها دسترسی نداریم و نمی‌دانیم علت بسیاری از تصمیم‌های ما چه چیزی بوده است. پس بهتر است در انجام هرکاری ذهن‌مان را مدیریت کنیم و کنترل آن را در دست بگیریم به جای آنکه اجازه دهیم ذهن مان کنترل ما را در دست گیرد.

آیا مدیریت ذهن آسان است؟

از آنجا که بسیاری از تصمیم های ما در زندگی توسط سیستمی انجام می‌شود که به آن تفکر سریع گفته می‌شود و این سیستم خودکار و سریع است و از پیش زمینه های ذهنی ما برای تصمیم گیری استفاده می‌کند پس مدیریت ذهن کار آسانی نخواهد بود زیرا به تلاش و پشتکار نیاز دارد و همچنین باید با تفکر سریع مقابله کند تا تصمیم‌های انتخابی از جانب سیستم تفکر سریع ذهن را نپذیرد. پس ما باید با تلاش ذهنی کافی همیشه سعی کنیم ذهن مان را مدیریت کنیم تا بهترین تصمیم و عملکرد را در زندگی داشته باشیم. اگر چه مدیریت ذهن کار آسانی نیست و به تلاش نیاز دارد اما این کار با تمرین و پشتکار عملی است و نتایج بسیار مطلوبی دارد.

فواید مدیریت ذهن

همانطور که گفتیم زمانی که کنترل ذهن مان را بدست گرفتیم بر بسیاری از مشکلات زندگی پیروز می‌شویم در واقع این ما خواهیم بود که ذهن را کنترل می‌کند نه اینکه ذهن ما را کنترل کند و به هر سمتی که خواست هدایت کند.

برای مثال فرض کنید که برای حفظ سلامت باید روزانه ورزش کنیم ولی از آنجا که همیشه از ورزش فراری بوده‌ایم، با اینکه می‌دانیم ورزش برای سلامت ما مفید و ضروری است از انجام آن پرهیز می‌کنیم. علت این امر این است که ما ذهن‌مان را به حال خود رها کرده‌ایم و آن‌طوری زندگی می‌کنیم که ذهن ما میخواهد پس او ترجیح می‌دهد همانند سابق ورزش نکند. ذهن و مغز ما از انجام کارهای جدید فراری است و تمام تلاشش را می‌کند که ما را از انجام کارهای جدید دور نگه‌دارد. این وظیفه ماست که با آگاهی از قوانین ذهن و مغزمان تمام تلاش را برای ورزش کردن انجام دهیم و در واقع آن گونه‌ای رفتار کنیم که برای ما بهتر است.

چگونه ذهنمان را مدیریت کنیم؟

یکی از بهترین روش‌های مدیریت ذهن این است که هنگام تصمیم‌گیری هایمان چند لحظه‌ای فکر کنیم و اجازه ندهیم ذهن‌مان ما را کنترل کند. اگر خاطرات تلخ گذشته مدام ما را آزار می‌دهد این تقصیر ماست که به ذهن‌مان اجازه همچین اتفاقی را داده‌ایم. هر موقع موضوعی شما را ناراحت کرد چند لحظه صبر کنید و به خود بگویید دیگر نمی‌خواهم ذهنم مرا کنترل کند. تحت هیچ شرایطی به آن موضوع فکر نکنید. در واقع یک موضوع مهم و جالب انتخاب کنید و وقتتان را با آن پر کنید.

اگر دوباره ذهن شما افکار مزاحم را برایتان پررنگ کرد اصلاً نگران نشوید زیرا بسیار طبیعی است و این اتفاق چندین بار پیش می‌آید. با این افکار مزاحم نجنگید و به آن‌ها فکر نکنید، فقط آن را گوشه‌ای نگه‌داشته و به آن‌ها بگویید فعلاً برای شما وقت ندارم بعداً به شما رسیدگی می‌کنم . برای خود و زندگی‌تان بیشتر ارزش قائل شوید و به این افکار ذهن بها ندهید. بارها و بارها این کار را تکرار کنید تا ذهن‌تان شرطی شود و دیگر به این افکار بها ندهد.

واقعیت این است که ذهن متوجه می‌شود این افکار بی‌نتیجه هستند و به‌صورتی باور نکردنی این افکار از ذهن شما ناپدید می‌گردند. حتی اگر دوباره آن‌ها را به یاد آورید، دیگر ناراحت نمی‌شوید زیرا همان‌طور که شما آن‌ها را نادیده گرفتید ذهن‌ هم آن را نادیده گرفت و به سادگی درمی‌یابید که با تلاش ذهن و افکارتان را در دست گرفتید.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/2:: 7:35 عصر     |     () نظر

کنار گذاشتن رابطه‌ ای که برایمان اهمیت داشت یا دارد واقعاً کار مشکلی است. به‌طور طبیعی افراد از آسیب رساندن به دیگران اجتناب می‌کنند حال این فرد هرکس که می‌خواهد باشد. بااین‌حال گاهی باید از یک رابطه دل کند، هرچند که حس خوبی نسبت به این موضوع نداشته باشید. به‌علاوه این زندگی شماست و تنها شما هستید که می‌توانید در مورد بودن یا نبودن شخصی در آن تصمیم بگیرید.

تکیه ما بر روی کلمه “رابطه” اشاره به تمامی اشکال آن است. از دوستی‌های دو هم‌جنس تا دوستی‌های غیر هم‌جنس. از رابطه نامزدی تا یک ازدواج قدیمی و شکل‌گرفته. در این نوشته هم همانند نوشته قبلی ما [12 نشانه اصلی برای پایان یک رابطه] ما فقط تلاش می‌کنیم شما دید بهتری نسبت به خود و رابطه ایی که در آن قرار دارید به دست بیاورید و ما هیچ‌گونه راه حل قطعی و حتمی را به شما ارائه نمی‌کنیم.

هنر زندگی، در ایجاد ترکیبی متعادل از کنار گذاشتنی‌ها و نگه داشتنی‌هاست.

در ادامه به 9 نشانه‌ای که پایان رابطه را تذکر می‌دهند اشاره می‌کنیم.

1- مکرر دل شما را می‌شکند

اعتماد مهم‌ترین زیربنای هر رابطه است. همان‌طور که اعتماد نقش مهمی در ساختن یک رابطه دارد، بی اعتمادی بنیاد رابطه را بر باد می‌دهد. هیچ چیزی به اندازه فریب رابطه را با خطر مواجه نمی‌کند. به خاطر داشته باشید زمانی که به شخصی اعتماد می‌کنید و او پیوسته این اعتماد را می‌کشند کوتاهی از جانب شما نیست بلکه او مقصر است.

سرزنش خود که چرا به او اعتماد کردم طبیعی‌ترین رفتار بعد از بی اعتمادی است، اما واقعاً لزومی ندارد. تنها با آزمون و خطا می‌توان تعیین کرد کسی قابل اعتماد هست یا خیر. اگر به کسی اعتماد کردید آن فرد یا بهترین دوستتان خواهد شد یا بزرگ‌ترین درس زندگیتان!

دل شما را می شکند

2- به شدت به شما وابسته است

یک رابطه خوب رابطه‌ای است که در آن طرفین قدری به یکدیگر وابسته باشند اما وابستگی بیش‌ازحد، نیازمند بودن طرف مقابل را می‌رساند. این واقعاً مشکل بزرگی است چرا که رسیدگی بیش‌ازحد به نیازهای طرف مقابل وقت و انرژی زیادی می‌برد و با این اوصاف زمانی برای رسیدگی به خود و دیگران نمی‌ماند.

افرادی ازاین‌دست به امید متنعم شدن، لطف، پول، تحسین یا دیگر دلایل به شما روی می‌آورند و احتمالاً از بودن با این فرد حس اسیر بودن خواهید داشت. اگر در رابطه‌ای به این مرحله رسیدید وقت آن رسیده که در مورد آن تجدید نظر کنید.

3- شخصیت خود را به خاطر شخص مورد نظر تغییر دادید

هیچ‌وقت نباید به خاطر دیگران خودتان را تغییر دهید. اولاً که این کار واقعاً فرسایشی است و نشانه بارزی است مبنی بر اینکه رابطه اصلاً بر مبنای رضایت متقابل شکل نگرفته است و احتمالاً ویژگی‌هایی در شخص موردنظر وجود دارد که با شخصیت شما همخوانی ندارد.

ابراز کلامی یا عملی فرد مبنی بر اینکه شما باید تغییر کنید تا مقبول او واقع شوید اصلاً اهمیتی ندارد. مهم شما هستید که باوجود این رابطه نمی‌توانید خودتان باشید، چنین شرایطی به شدت آزار دهنده است و اصلاً نباید چنینی شرایطی را بپذیرید.

به شدت به شما وابسته است

4- نسبت به حرف زدن یا دیدن او حس خوبی ندارید

یک رابطه سازنده باید متعالی باشد. درست است که ناهمواری‌هایی نیز وجود دارد اما این رابطه تجربه‌ای سازنده است. شما باید مسئولانه یکدیگر را بپذیرید و از یکدیگر حمایت کنید.

چنانچه جنبه‌های مثبت رابطه به تعداد انگشتان یک دست هم نرسید بهتر است چاره‌ای به حال آن بیاندیشید. حتی ممکن است به جایی برسید که علی رغم تلاش برای حفظ رابطه شخص مورد نظر را پس بزنید. احمقانه به نظر می‌رسد اما بسیاری از افراد به این امید که “بهتر میشه” این کار را می‌کنند. اما با در نظر گرفتن تمام این موارد دیگر رابطه‌ای سازنده، نرمال یا سالم را تجربه نخواهید کرد.

5- شنونده خوبی نیست

توجه و هوشیاری طرف مقابل در برابر صحبت‌های شما نشانه یک رابطه خوب است. اگر فرد برای رابطه ارزش قائل باشد به حضور شما به خصوص زمانی که سعی در صحبت کردن دارید اولویت می‌دهد. مطمئناً برخی از افراد توجه کافی ندارند اما دلیل نمی‌شود که مدام گوشی خود را چک کنند، با دیگران صحبت کنند و وقتی شما صحبت می‌کنید خودشان را به کوچه علی چپ بزنند. اصلاً پذیرفته نیست که بدون توجه به احساسات و افکار شما، مکالمه را به نفع خودشان مصادره کنند.

6- رابطه دوطرفه برای او اولویت ندارد

کار، بچه‌ها، تأهل، تجارت و.. بخش اعظم زندگی‌ها را به خود اختصاص داده‌اند. هرچند افرادی که برای رابطه خود ارزش قائل هستند اجازه نمی‌دهند که این مسائل رابطه‌شان را تحت شعاع قرار دهد.

مشخصاً دورهم بودن آن هم در فواصل طولانی امری نشدنی است. هرچند به لطف تکنولوژی می‌توانید با یکدیگر به راحتی در ارتباط باشید. چنانچه فرد علاقه‌ای به گذراندن وقت با شما نداشت و یا نسبت به تماس‌های شما بی تفاوت بود نشانه خوبی نیست.

7- قابل اعتماد نیست

حق دوستی را در قبال افراد ادا می‌کنید اما زمانی که شما نیاز دارید هیچ خبری از آن‌ها نیست! ناامیدی تلخی است…در واقع به راحتی اعتماد بنفس و اراده فرد را به باد می‌دهند.

افرادی از این دسته سر و ته قضیه را با بهانه‌های ساده‌ای چون “سرم شلوغه، وقت نمی‌کنم و…” هم می‌آورند. معنی رفتار این افراد تنها یک‌چیز است روی من حساب باز نکن! چنین افرادی لایق حضور دوستی با شما نیستند.

قابل اعتماد نیست

 8- به اصرار از او توجه می‌خواهید!

یکی از اصول رابطه آزادی است! حق انتخاب دوست داشتن و توجه کردن به کسی یا بلعکس…. همه افرادی که به آن‌ها توجه می‌کنید الزما این توجه را جبران نمی‌کنند.

روابط اصیل شامل دو نفر هستند، دو نفر که عشق ورزیدن و توجه به یکدیگر را انتخاب کرده‌اند. گفتن “دوستت دارم” کار سختی نیست مهم اثبات آن است. شخصی که شما را انتخاب کرده و از ته قلبش سعی می‌کند این پذیرش را به شما نشان دهد، دقیقاً همانی است که می‌خواهید.

9- ثبات رفتاری ندارد

بحث قابل اعتماد بودن نیست. طرف بحث، افراد فراموش کار، بی توجه و بی ثباتی است که اصول اولیه رابطه را زیر سؤال می‌برند اصولی چون اعتماد، قابل اتکا بودن، پذیرش، مثبت اندیشی، مراقبت و اولویت.

بی ثباتی در هرکدام از موارد بالا نشانه یک رابطه مخرب است. همان‌طور که قبلاً گفتم این شما هستید که در مورد حضور افراد در زندگیتان تصمیم می‌گیرید. هرچند انسان گاهی در انتخاب اشتباه می‌کند ولی این شما هستید که خطاها و پذیرش آن‌ها را درجه بندی می‌کنید.

توصیه می‌کنم روابط خود را بسنجید و بهترین تصمیم را در رابطه با آن‌ها اتخاذ کنید. روابطی فوق العاده و سالم را برای شما آرزومندیم.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/2:: 9:43 صبح     |     () نظر

همه بچه‌هایی که خانه‌هایشان روی کوه است، زخمی به یادگار دارند. یکی دستش شکسته، یکی پیشانی‌اش، دختری ساق پایش و... محمد 8 سال دارد. پسر بچه‌ای لاغراندام با موهای قهوه‌ای که از ابتدای خیابان پا به پای‌ ما می‌آید و خودش را در کادر عکس‌ها جا می‌دهد. صورتش ردی از زخمی کهنه دارد. خودش می‌گوید سال پیش از بالای کوه قل خورده و پایین افتاده. پاچه شلوارش را بالا می‌کشد و زانویش را نشان می‌دهد: «عمو! اینجای پام هم شکسته بود. 15 تا بخیه زده بودن. مدرسه نرفتم. بابام دعوام کرد که چرا بازیگوشی می‌کنم.» بچه‌های دیگری که همبازی محمد هستند وقتی می‌بییند از او عکس می‌گیریم، شروع می‌کنند به شلوغ کردن که عمو از ماهم بگیر!

سینا 6 ساله، همین یکماه پیش از روی پله‌های آهنی پایین افتاده. دست راستش توی گچ است. پدرش می‌گوید روزی نیست بچه‌ای زخم و زیلی نشود از بس که اینجا پر از چاله چوله و خاک و سنگ است.

پارسا 9 ساله، ‌با چنان سرعتی از بالا به سمت‌مان می‌دود که دل آدم هری می‌ریزد. او هم مثل بقیه بچه‌ها می‌خواهد خاطره‌ا‌ی از افتادنش تعریف کند. سال پیش از پشت‌بام به حیاط خانه همسایه افتاده‌. شکستگی‌های سرش از پس موهای کوتاهش کاملاً پیداست. با بقیه پسربچه‌ها می‌شماریم؛ یک، دو، سه... دقیقاً 17 شکستگی دارد. یکی از بچه‌ها با خنده‌ای کودکانه می‌گوید: «عمو کله‌اش شبیه توپ چهل تیکه‌اس.» بقیه بچه‌ها از ته دل می‌خندند.

اسماعیل پدر یکی از بچه‌ها که خانه‌ای روی بلندی دارد، دستم را می‌گیرد و می‌برد کوچه و پس کوچه‌‌های محله‌شان را نشان می‌دهد: «آقا عرض این کوچه یک متر هم نمیشه. آدم به زور رد می‌شه چه برسه به یخچال و اجاق گاز. بخدا همه وسایل را با طناب بالا کشیدیم و با بدبختی رسوندیم خونه. اگر خدای ناکرده زلزله‌ای بشه یا مثل سری پیش کپسولی منفجر بشه یا کوه ریزش کنه، چطور می‌شه بقیه رو نجات داد؟ والا باید به درد مردم رسید، نه اینکه دستور بفرستن یک هفته‌ای خونه‌هاتون رو خالی کنید. من اگر پول داشتم که زن و بچم رو اینجا نمی‌آوردم. هیچکدوم از این بچه‌ها یک جای سالم توی بدنشون نیست، از بس که از بلندی افتادن.»زن میانسالی که شاهد گفت‌و‌گوی ماست، جلوتر می‌آید و از وضعیت محله‌شان گلایه می‌کند: «هر بار به مسئول یا نماینده‌ای که اینجا اومده و ازش خواستیم فکری به حال ریزش این کوه بکنه، گفته باشه ولی عین خیالشون هم نیست، هیچی به هیچی. ببینید این چندتا سنگی که ریخته، برای همین چند روزه. اگه بیفته روی سر بچه‌هامون، چه خاکی باید سرمون بریزیم! نمیشه بچه‌ها رو نذاریم برن بیرون با بچه‌های دیگه بازی کنن. وقتی هم میرن دلمون آشوب می‌شه که نیفتن یا نکنه سنگی روشون بیفته.»

اهالی خیابان رضوان 29 از این شرایط ناراضی‌اند. می‌گویند خانه‌ای که 90 – 80 میلیون ارزش داشته، حالا با این دستور تخلیه‌ای که صادر شده، بیشتر از 30 – 20 میلیون هم ارزش ندارد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/2:: 9:32 صبح     |     () نظر

همه ی ما یه وقتایی دلمون  بد جور میگیره و به قولی تنگ میشه....

احساس سنگینی توی قفسه ی سینه و.....

شما در اوج این حالت چیکار میکنید؟

چه چیزی بهتون آرامش واقعی میده؟!

این مووضوع یه جوری که همه ما تقریبا درگیرش هستیم.پس چه بهتر که بی رو در بایستی حرفاتونو بزنین....!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط hasan moradi 96/10/2:: 8:54 صبح     |     () نظر