اکثر خانم ها با توجه به توانایی های بارز و چهره ی زیبایی که دارند، از اعتماد به نفس کمتری برخوردارند و این سدی محکم در برابر پیشرفت آنهاست. برای افزایش اعتماد به نفس نیاز به انجام کارهای سخت و پیچیده نیست و با دانستن راههای ساده برای تقویت اعتماد به نفس می توانید یک فرد موفق با اعتماد به نفس بالا باشید.
1. پوست خود را زیباتر کنید.
چهار نقطه روی صورت هست که می تواند کل صورت شما را بهتر نشان دهد. گوشه های داخلی تیره چشم ها، گوشه های خارجی چشم ها، دو طرف بینی و دو طرف دهان. روی این قسمت ها کرم پودر بمالید.
2. تماس چشمی برقرار کنید.
وقتی با کسی حرف می زنید، در چشم او نگاه کنید. این کار عادت افرادی با اعتماد به نفس بسیار بالاست.
3. راست بایستید.
مهم نیست هیکل شما چطور باشد، بلکه باید اعتماد به نفس داشته باشید. سعی کنید نافتان را به سمت ستون فقراتتان عقب ببرید، شانه هایتان را عقب داده و سینه را به جلو بدهید. راست ایستادن را اینگونه تمرین کنید.
4. به پوستتان رنگ بدهید.
اگر پوستتان خیلی رنگ پریده است با کرم های برنزه ظاهر سالمتری به خود بدهید (هرچند که برنزه کردن واقعی درست نقطه مخالف سلامتی است). مالیدن چند قطره کرم برنزه به همراه کرم مرطوب کننده به پوست شما رنگ بیشتری می دهد.
5. کیف پول خود را مرتب و تمیز کنید.
هر هفته زمانی را صرف تمیز کردن کیف پول خود کنید. رسیدها، کارت ویزیت ها و تکه کاغذها را دور بیندازید. مرتب کردن و مدیریت کردن چیزهای کوچک و مهم می تواند به شما کمک کند که احساس کنید کنترل زندگی خود را در دست دارید.
6. احساس کنید که یک سایز کم کرده اید.
خانم هایی که عطرهایی با طعم گل و ادویه به خود می زنند، لاغرتر از آنچه هستند به نظر می رسند.
7. از آینه دوری کنید.
وقتی خانم ها زمان زیادی را صرف ظاهر خود می کنند و به چیزهای دیگر رسیدگی نمی کنند، کمتر خوشحال هستند. افراط در رسیدن به ظاهرتان، حواس شما را از جنبه های دیگر زندگی پرت می کند.
8. آراسته باشید.
تحقیقات نشان داده اند که خانم هایی که آراسته هستند، اعتماد به نفس بیشتری دارند.
9. قوز نکنید.
این کار را فقط جهت درست کردن نحوه نشستن یا پشت درد انجام ندهید. طبق پژوهشی در دانشگاه دولتی اوهایو، خم شدن و قوز کردن به روی میز باعث می شود که افکار مثبت کمتری درباره خودتان داشته باشید.
10. عرق نکنید.
افرادی که به شدت دچار تعریق کف دست یا زیربغل یا فرق سر هستند می توانند نزد پزشک رفته و تزریق بوتاکس انجام دهند. بدین ترتیب بدون آنکه از دست دادن با کسی ترس داشته باشید، احساس هزاران بار بهتری خواهید داشت.
علاوه بر انچه خواندید، راه و روش هایی کلی وجود دارد که افراد در سنین مختلف می توانند با استفاده از انها اعتماد به نفسشان را تقویت کنند.
موسیقی نشاط بخش گوش دهید
قبل از اینکه شب در مهمانی شرکت کنید، یا قبل از یک امتحان یا جلسه مهم، قبل از هر چیزی که ممکن است اعتمادبه نفستان را کمی سست کند، می توانید از موسیقی بعنوان انگیزه برای تقویت روحیه استفاده کنید.
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
ارتباط احساسی چیست؟
گوش کنید، آیا نشانه هایی می بینید که بگویند می توانید با کسی رابطه برقرار کنید یا نه؟ چرا دست یافتن به سطح بالایی از امنیت احساسی با جنس مخالف اینقدر دشوار است؟ با مسائل و مشکلات مربوط به برقرار ارتباط احساسی آشنا شوید و ببینید چرا برقراری پیوند احساسی برای ساختن یک رابطه الزامی است.
تعریف ارتباط احساسی
هر فرد تعریف شخصی خود را از یک ارتباط احساسی دارد اما یک تعریف اصلی وجود دارد که برای همه مردم صدق می کند. ارتباط احساسی مجموعه ای از احساسات فردی است که کنار هم جمع می شود تا بین دو نفر پیوند برقرار کند. کلمه احساسی به معنی برانگیختن احساسات بسیار است. این احساسات می تواند عصبانیت، غم، لذت، عشق یا یکی از هزاران حسی باشد که انسانها تجربه می کنند. ارتباط یک پیوند است با فرد یا چیزی دیگر.
روابط بدون ارتباط احساسی
برای اینکه یک رابطه ساخته شده و قوی تر گردد، باید ارتباط احساسی حاصل شود. ممکن است شما با کسی که احساس قوی نسبت به او دارید یا عاشقش هستید در یک رابطه باشید. او، از طرف دیگر، با شما احساس دوری می کند و به ندرت درمورد احساساتش با شما صحبت می کند. این نوع روابط، روابط دوستانه یا زندگی کردن کنار یکدیگر یا برآورده کردن نیازهای جسمی است. بدون ارتباط احساسی قوی، چنین روابطی خیلی زود از هم پاشیده می شوند.
پیوندهای محکم
زوج هایی که سعی می کنند در حد توان درمورد همدیگر بیشتر بدانند رابطه ای احساسی بینشان ایجاد می شود. از طریق مکالمه از روی فکر و محبت، به پیچیدگی های درون همدیگر پی می برید. می فهمید که چه چیز موجب شادی طرفتان می شود، چه چیز او را عصبانی می کند، و چه چیز او را به اوج لذت می رساند. او هم می فهمد که چه چیز اشک شما را در می آورد، چه چیزی باعث می شود لبخند بزنید، و چه چیز خسته تان میکند. هر کدام به ذات همدیگر پی می برید و نسبت به هم محبت و همدلی پیدا می کنید.
برای اینکه یک زوج بتوانند از لذت یک رابطه احساسی لذت ببرند، باید بتوانند اجازه دهند که کسی به آنها نزدیک شود. اینکه اجازه دهید کسی به رازها، دردها و لذت های درونی شما پی ببرد، کمی مخاطره آمیز است. ریسک کردن برای چنین چیزی نیازمند اطمینان و اعتماد است. وقتی به اعتماد حیانت شود، التیام یافتن از آن خیلی طول می کشد.
بدون داشتن یک رابطه احساسی قوی، راه به سمت عشق بسته است.
وقتی آن ارتباط و وابستگی از بین می رود یا نادیده انگاشته می شود، عشق هم از میان می رود.
نشانه های ارتباط احساسی
بااینکه احساسات هر شخص متفاوت است، اما یک نشانه عمومی وجود دارد که نشان می دهد ارتباط احساسی بین دو نفر ایجاد شده است. نشانه حقیقی این است که هر دو نفر دیگری را به درون خود راه بدهند.
داستان های خنده دار از اتفاق هایی که سر کار افتاده برای هم تعریف می کنید و درمورد روزهایی که همه چیز برایتان بد بوده هم باز با طرفتان دردودل می کنید. هر دو شما دوست دارید که درمورد رویاهای کودکی و آرزوهای بزرگسالی خود با هم صحبت کنید. مکالمه بین شما خیلی راحت و سیال پیش می رود. زوجی که پیوند احساسی قوی با هم داشته باشند، حتی در سکوت هم احساس راحتی می کنند. می توانید بدون هیچ ترسی هر مسئله ای را با طرفتا در میان بگذارید.
اما یادتان باشد که جاذیه فیزیکی و ارتباط احساسی با هم تفاوت دارند. بااینکه ممکن است یکی به دیگری منجر شود اما جاذیه فیزیکی، احساسی سطحی است که می تواند راهی به سمت ارتباط احساسی و عشق باشد.
ازدواج و ارتباطات احساسی
اگر قرار است ازدواجی پایدار بماند، وجود ارتباط احساسی بین دو طرف الزامی است. وقتی دو طرف احساسات خود را با هم در میان نگذارند، ازدواج سخت و طاقت فرسا خواهد بود. آن زمان است که عصبانیت، خشم و اختلافات پدید می آید و فقدان اعتماد، زندگی زناشویی را دچار آشفتگی خواهد کرد.
اگر فکر می کنید ارتباط احساسی بین شما و همسرتان از بین رفته است، باید به دنبال دلیل آن باشید.
آیا گناه نابخشودنی هست که چنین فاصله ای را میان شما انداخته؟ شاید در عصبانیت چیزی گفته شده یا کاری انجام شده که منجر به درد جسمی و احساسی شده است. همین زمانهاست که انکار هم پیش می آید و همه چیز را برای ساختن دوباره آن پیوند احساسی سخت تر می کند.
چطور پیوند احساسی برقرار کنیم؟
اگر سالمترین رابطه ممکن را می خواهید، باید بدانید که چطور یک پیوند احساسی عمیق و قوی بین خود و طرفتان ایجاد کنید. وقتی پیوند احساسی بین شما وجود داشته باشد، همه چیز دیگر آسانتر خواهد شد.
در زیر به 7 نکته اشاره می کنیم که به شما کمک میکند پیوندی ناگسستنی بسازید.
2. اعتماد: باید بین خودتان حس اعتماد ایجاد کنید. این ستون اساسی پیوند احساسی یک شبه ایجاد نمی شود. زمان می برد. باید اجازه دهید این اعتماد به طور طبیعی ایجاد شود.
3. حضور احساسی: هر دو شما باید از نظر احساسی در دسترس همدیگر باشید. اگر عقب بکشید و حرفهایتان را با طرفتان در میان نگذارید چنین پیوندی ایجاد نخواهد شد.
4. ابراز محبت: نباید برای نشان دادن مهر و محبت مشکلی داشته باشید اما زوج های ازدواجکرده که رابطه شان سرد شده باید تلاش کنند با هم مهربان باشند. صبحها که از خواب بیدار می شوید و شب ها که می خواهید بخوابید همدیگر را ببوسید. دست ها هم را بگیرید؛ همدیگر را در آغوش بگیرید و شعله های عشقتان را دوباره روشن کنید.
5. جنگ ملایم: در وسط دعوا و مشاجره، کلمات به راحتی از دهانتان بیرون می آیند. باید یاد بگیرید که ملایم دعوا کنید. اگر نمی دانید چطور می توانید از مشاور کمک بخواهید. یادتان باشد موقع دعوا کردن هیچوقت گذشته را پیش نکشید. در لحظه زندگی کنید و برای احساساتتان دلیل محکم بیاورید.
6. دنیا را در چشمان او ببینید: سعی کنید دنیا را آنطور که او می بیند ببینید تا بفهمید که واقعاً کیست. برای اینکار باید گاهاً به عقب بروید تا ببینید چرا او به آن طریق خاص عمل کرده است. ببینید نسبت به موقعیت های مختلف چطور واکنش می دهد و سعی کنید خودتان را جای او بگذارید. از او هم همین انتظار را داشته باشید.
7. غلبه بر موانع: زوج هایی که در ازدواج خود دچار مشکل شده اند باید قبل از ایجاد دوباره پیوند احساسی، مشکلات خود را حل کنند. به همراه هم هر مشکل را بررسی کنید و سعی کنید راه حل هایی برای آن پیدا کنید. وقتی بزرگترین موانع و مشکلات را پشت سر گذاشتید، آنوقت می توانید پیوند احساسی فراموش شده تان را از نو بسازید.
پیوندهای احساسی پیچیده و بسیار فردی هستند اما رابطه را دگرگون می کنند.
بدون ایجد ارتباط احساسی قوی، رابطه از یک دوستی ساده پیشروی نخواهد کرد. ماندن در رابطه ای که پیوند احساسی در آن وجود ندارد باعث می شود طرفین احساس کنند که چیزی گم کرده اند: زنجیر محکمی که دو نفر را به هم وصل می کند و عشقی ماندگار.
آیا از نظر احساسی در دسترس نیستید؟
آیا شما هم جزء آندسته از زن های نادر ایرانی هستید که از نظر احساسی در دسترس نیستید و هر بار که مردی به شما نزدیک می شود و می خواهد رابطه ای آغاز کند، دچار مشکل می شوید؟ برخلاف نظر عموم، همه ما گهگاه دچار این مشکل می شویم اما باید ببینیم این مشکل تا چه حد در ما قوی است.
کلمات کلیدی:
تمام باورها و رفتارهای ما از ذهن مان سرچشمه می گیرد. به توانایی مدیریت کردن افکار و باورها مدیریت ذهن می گویند. ذهن و مغز مهم ترین عضو در بدن هر انسان می باشد. با مدیریت ذهن توانایی کنترل امور و آنچه در زندگی ما رخ می دهد را بدست می گیریم. می توانیم آن گونه شویم که می خواهیم. واقعیت این است که اگر ما بتوانیم ذهنمان و مغزمان را مدیرت کنیم، میتوانیم به تمام خواستهها و آرزوهای زندگیمان برسیم. فقط کافی است با ذهن خود آشنا شویم آنگاه ذهن ما رفتارها و برخوردهای جدید را میآفریند.
ذهن و مغز هر دو یک جز واحد هستند. اگر مغز را به کامپیوتر تشبیه کنیم ذهن همان نرم افزار و یا برنامه های اجرایی است. به سخت افزار این کامپیوتر مغز گفته می شود. هنگامی که میخواهیم از قسمت های مختلف این عضو مهم صحبت کنیم کلمه مغز را به کار میبریم. هنگامی که منظور ما اشاره به کارکردها و یا تصمیمات مغز باشد از کلمه ذهن استفاده میکنیم.
توانایی های ذهن و مغز ما بسیار زیاد است. هر انسانی قادر است فعالیت ها و کارهای متفاوتی را انجام دهد، مسائل زیادی را یاد بگرید، مسیرهای عصبی بیشماری را در مغز خود به وجود آورد و توانایی های بیشماری را کسب کند. در گذشته بیان میشد که افراد نابغه و افراد برتر جامعه از حدود ده درصد ظرفیت مغز و ذهن خود استفاده میکنند و در انسان های معمولی این درصد کمتر است. تحققیات جدید نشان میدهد ذهن و مغز همه انسانها مانند هم است. ذهن همه با حداکثر توان و ظرفیت خود در حال کارکردن است. تفاوتی که بین ذهن و مغز افراد نابغه و برتر با انسان های معمولی وجود دارد، نحوه استفاده و مدیریت ذهن است که توسط هر شخص انجام میپذیرد.
واقعیت این است که هرکسی که بخواهد از ذهن خود بهترین استفاده را کند حتماً موفق خواهد شد. در گذشته دانستههای ما در مورد ذهن و مغز بسیار کم بود و انسان به مغز و ذهن خود آگاهی نداشت. با پیشرفت علم و تکنولوژی آگاهی انسان از این قدرت نهفته، ذهن، بیشتر شد. در صورت اینکه بخواهیم میتوانیم بهدرستی از ذهنمان استفاده کنیم.
از آنجا که ذهن ما بیشترین اثر بر روی روابط، کار و زندگی ما دارد پس مدیریت ذهن میتواند بسیار مفید واقع شود. اگر ما بتوانیم بر ذهنمان تسلط یابیم و به گونه ای رفتار کنیم که کنترل ذهنمان در دست خودمان باشد به بسیاری از اهداف خود در زندگی دست مییابیم.
واقعیت این است که ما در اکثر مواقع تحت کنترل ذهنمان هستیم و ذهن است که ما را کنترل میکند. هنگامی که در گذشته گیر کردهایم و یا درگیر ناراحتیهای گذشته هستیم ذهن است که ما را کنترل میکند و آن چه ما در این مواقع انجام میدهیم از ضمیر ناخودآگاه ما سرچشمه میگیرد. بسیاری از تصمیم های ما در اثر ضمیر ناخودآگاه ذهن ما است که به راستی در بسیاری از اوقات ما به آنها دسترسی نداریم و نمیدانیم علت بسیاری از تصمیمهای ما چه چیزی بوده است. پس بهتر است در انجام هرکاری ذهنمان را مدیریت کنیم و کنترل آن را در دست بگیریم به جای آنکه اجازه دهیم ذهن مان کنترل ما را در دست گیرد.
از آنجا که بسیاری از تصمیم های ما در زندگی توسط سیستمی انجام میشود که به آن تفکر سریع گفته میشود و این سیستم خودکار و سریع است و از پیش زمینه های ذهنی ما برای تصمیم گیری استفاده میکند پس مدیریت ذهن کار آسانی نخواهد بود زیرا به تلاش و پشتکار نیاز دارد و همچنین باید با تفکر سریع مقابله کند تا تصمیمهای انتخابی از جانب سیستم تفکر سریع ذهن را نپذیرد. پس ما باید با تلاش ذهنی کافی همیشه سعی کنیم ذهن مان را مدیریت کنیم تا بهترین تصمیم و عملکرد را در زندگی داشته باشیم. اگر چه مدیریت ذهن کار آسانی نیست و به تلاش نیاز دارد اما این کار با تمرین و پشتکار عملی است و نتایج بسیار مطلوبی دارد.
همانطور که گفتیم زمانی که کنترل ذهن مان را بدست گرفتیم بر بسیاری از مشکلات زندگی پیروز میشویم در واقع این ما خواهیم بود که ذهن را کنترل میکند نه اینکه ذهن ما را کنترل کند و به هر سمتی که خواست هدایت کند.
برای مثال فرض کنید که برای حفظ سلامت باید روزانه ورزش کنیم ولی از آنجا که همیشه از ورزش فراری بودهایم، با اینکه میدانیم ورزش برای سلامت ما مفید و ضروری است از انجام آن پرهیز میکنیم. علت این امر این است که ما ذهنمان را به حال خود رها کردهایم و آنطوری زندگی میکنیم که ذهن ما میخواهد پس او ترجیح میدهد همانند سابق ورزش نکند. ذهن و مغز ما از انجام کارهای جدید فراری است و تمام تلاشش را میکند که ما را از انجام کارهای جدید دور نگهدارد. این وظیفه ماست که با آگاهی از قوانین ذهن و مغزمان تمام تلاش را برای ورزش کردن انجام دهیم و در واقع آن گونهای رفتار کنیم که برای ما بهتر است.
یکی از بهترین روشهای مدیریت ذهن این است که هنگام تصمیمگیری هایمان چند لحظهای فکر کنیم و اجازه ندهیم ذهنمان ما را کنترل کند. اگر خاطرات تلخ گذشته مدام ما را آزار میدهد این تقصیر ماست که به ذهنمان اجازه همچین اتفاقی را دادهایم. هر موقع موضوعی شما را ناراحت کرد چند لحظه صبر کنید و به خود بگویید دیگر نمیخواهم ذهنم مرا کنترل کند. تحت هیچ شرایطی به آن موضوع فکر نکنید. در واقع یک موضوع مهم و جالب انتخاب کنید و وقتتان را با آن پر کنید.
اگر دوباره ذهن شما افکار مزاحم را برایتان پررنگ کرد اصلاً نگران نشوید زیرا بسیار طبیعی است و این اتفاق چندین بار پیش میآید. با این افکار مزاحم نجنگید و به آنها فکر نکنید، فقط آن را گوشهای نگهداشته و به آنها بگویید فعلاً برای شما وقت ندارم بعداً به شما رسیدگی میکنم . برای خود و زندگیتان بیشتر ارزش قائل شوید و به این افکار ذهن بها ندهید. بارها و بارها این کار را تکرار کنید تا ذهنتان شرطی شود و دیگر به این افکار بها ندهد.
واقعیت این است که ذهن متوجه میشود این افکار بینتیجه هستند و بهصورتی باور نکردنی این افکار از ذهن شما ناپدید میگردند. حتی اگر دوباره آنها را به یاد آورید، دیگر ناراحت نمیشوید زیرا همانطور که شما آنها را نادیده گرفتید ذهن هم آن را نادیده گرفت و به سادگی درمییابید که با تلاش ذهن و افکارتان را در دست گرفتید.
کلمات کلیدی:
کنار گذاشتن رابطه ای که برایمان اهمیت داشت یا دارد واقعاً کار مشکلی است. بهطور طبیعی افراد از آسیب رساندن به دیگران اجتناب میکنند حال این فرد هرکس که میخواهد باشد. بااینحال گاهی باید از یک رابطه دل کند، هرچند که حس خوبی نسبت به این موضوع نداشته باشید. بهعلاوه این زندگی شماست و تنها شما هستید که میتوانید در مورد بودن یا نبودن شخصی در آن تصمیم بگیرید.
تکیه ما بر روی کلمه “رابطه” اشاره به تمامی اشکال آن است. از دوستیهای دو همجنس تا دوستیهای غیر همجنس. از رابطه نامزدی تا یک ازدواج قدیمی و شکلگرفته. در این نوشته هم همانند نوشته قبلی ما [12 نشانه اصلی برای پایان یک رابطه] ما فقط تلاش میکنیم شما دید بهتری نسبت به خود و رابطه ایی که در آن قرار دارید به دست بیاورید و ما هیچگونه راه حل قطعی و حتمی را به شما ارائه نمیکنیم.
هنر زندگی، در ایجاد ترکیبی متعادل از کنار گذاشتنیها و نگه داشتنیهاست.
در ادامه به 9 نشانهای که پایان رابطه را تذکر میدهند اشاره میکنیم.
اعتماد مهمترین زیربنای هر رابطه است. همانطور که اعتماد نقش مهمی در ساختن یک رابطه دارد، بی اعتمادی بنیاد رابطه را بر باد میدهد. هیچ چیزی به اندازه فریب رابطه را با خطر مواجه نمیکند. به خاطر داشته باشید زمانی که به شخصی اعتماد میکنید و او پیوسته این اعتماد را میکشند کوتاهی از جانب شما نیست بلکه او مقصر است.
سرزنش خود که چرا به او اعتماد کردم طبیعیترین رفتار بعد از بی اعتمادی است، اما واقعاً لزومی ندارد. تنها با آزمون و خطا میتوان تعیین کرد کسی قابل اعتماد هست یا خیر. اگر به کسی اعتماد کردید آن فرد یا بهترین دوستتان خواهد شد یا بزرگترین درس زندگیتان!
یک رابطه خوب رابطهای است که در آن طرفین قدری به یکدیگر وابسته باشند اما وابستگی بیشازحد، نیازمند بودن طرف مقابل را میرساند. این واقعاً مشکل بزرگی است چرا که رسیدگی بیشازحد به نیازهای طرف مقابل وقت و انرژی زیادی میبرد و با این اوصاف زمانی برای رسیدگی به خود و دیگران نمیماند.
افرادی ازایندست به امید متنعم شدن، لطف، پول، تحسین یا دیگر دلایل به شما روی میآورند و احتمالاً از بودن با این فرد حس اسیر بودن خواهید داشت. اگر در رابطهای به این مرحله رسیدید وقت آن رسیده که در مورد آن تجدید نظر کنید.
هیچوقت نباید به خاطر دیگران خودتان را تغییر دهید. اولاً که این کار واقعاً فرسایشی است و نشانه بارزی است مبنی بر اینکه رابطه اصلاً بر مبنای رضایت متقابل شکل نگرفته است و احتمالاً ویژگیهایی در شخص موردنظر وجود دارد که با شخصیت شما همخوانی ندارد.
ابراز کلامی یا عملی فرد مبنی بر اینکه شما باید تغییر کنید تا مقبول او واقع شوید اصلاً اهمیتی ندارد. مهم شما هستید که باوجود این رابطه نمیتوانید خودتان باشید، چنین شرایطی به شدت آزار دهنده است و اصلاً نباید چنینی شرایطی را بپذیرید.
یک رابطه سازنده باید متعالی باشد. درست است که ناهمواریهایی نیز وجود دارد اما این رابطه تجربهای سازنده است. شما باید مسئولانه یکدیگر را بپذیرید و از یکدیگر حمایت کنید.
چنانچه جنبههای مثبت رابطه به تعداد انگشتان یک دست هم نرسید بهتر است چارهای به حال آن بیاندیشید. حتی ممکن است به جایی برسید که علی رغم تلاش برای حفظ رابطه شخص مورد نظر را پس بزنید. احمقانه به نظر میرسد اما بسیاری از افراد به این امید که “بهتر میشه” این کار را میکنند. اما با در نظر گرفتن تمام این موارد دیگر رابطهای سازنده، نرمال یا سالم را تجربه نخواهید کرد.
توجه و هوشیاری طرف مقابل در برابر صحبتهای شما نشانه یک رابطه خوب است. اگر فرد برای رابطه ارزش قائل باشد به حضور شما به خصوص زمانی که سعی در صحبت کردن دارید اولویت میدهد. مطمئناً برخی از افراد توجه کافی ندارند اما دلیل نمیشود که مدام گوشی خود را چک کنند، با دیگران صحبت کنند و وقتی شما صحبت میکنید خودشان را به کوچه علی چپ بزنند. اصلاً پذیرفته نیست که بدون توجه به احساسات و افکار شما، مکالمه را به نفع خودشان مصادره کنند.
کار، بچهها، تأهل، تجارت و.. بخش اعظم زندگیها را به خود اختصاص دادهاند. هرچند افرادی که برای رابطه خود ارزش قائل هستند اجازه نمیدهند که این مسائل رابطهشان را تحت شعاع قرار دهد.
مشخصاً دورهم بودن آن هم در فواصل طولانی امری نشدنی است. هرچند به لطف تکنولوژی میتوانید با یکدیگر به راحتی در ارتباط باشید. چنانچه فرد علاقهای به گذراندن وقت با شما نداشت و یا نسبت به تماسهای شما بی تفاوت بود نشانه خوبی نیست.
حق دوستی را در قبال افراد ادا میکنید اما زمانی که شما نیاز دارید هیچ خبری از آنها نیست! ناامیدی تلخی است…در واقع به راحتی اعتماد بنفس و اراده فرد را به باد میدهند.
افرادی از این دسته سر و ته قضیه را با بهانههای سادهای چون “سرم شلوغه، وقت نمیکنم و…” هم میآورند. معنی رفتار این افراد تنها یکچیز است روی من حساب باز نکن! چنین افرادی لایق حضور دوستی با شما نیستند.
یکی از اصول رابطه آزادی است! حق انتخاب دوست داشتن و توجه کردن به کسی یا بلعکس…. همه افرادی که به آنها توجه میکنید الزما این توجه را جبران نمیکنند.
روابط اصیل شامل دو نفر هستند، دو نفر که عشق ورزیدن و توجه به یکدیگر را انتخاب کردهاند. گفتن “دوستت دارم” کار سختی نیست مهم اثبات آن است. شخصی که شما را انتخاب کرده و از ته قلبش سعی میکند این پذیرش را به شما نشان دهد، دقیقاً همانی است که میخواهید.
بحث قابل اعتماد بودن نیست. طرف بحث، افراد فراموش کار، بی توجه و بی ثباتی است که اصول اولیه رابطه را زیر سؤال میبرند اصولی چون اعتماد، قابل اتکا بودن، پذیرش، مثبت اندیشی، مراقبت و اولویت.
بی ثباتی در هرکدام از موارد بالا نشانه یک رابطه مخرب است. همانطور که قبلاً گفتم این شما هستید که در مورد حضور افراد در زندگیتان تصمیم میگیرید. هرچند انسان گاهی در انتخاب اشتباه میکند ولی این شما هستید که خطاها و پذیرش آنها را درجه بندی میکنید.
توصیه میکنم روابط خود را بسنجید و بهترین تصمیم را در رابطه با آنها اتخاذ کنید. روابطی فوق العاده و سالم را برای شما آرزومندیم.
کلمات کلیدی:
همه بچههایی که خانههایشان روی کوه است، زخمی به یادگار دارند. یکی دستش شکسته، یکی پیشانیاش، دختری ساق پایش و... محمد 8 سال دارد. پسر بچهای لاغراندام با موهای قهوهای که از ابتدای خیابان پا به پای ما میآید و خودش را در کادر عکسها جا میدهد. صورتش ردی از زخمی کهنه دارد. خودش میگوید سال پیش از بالای کوه قل خورده و پایین افتاده. پاچه شلوارش را بالا میکشد و زانویش را نشان میدهد: «عمو! اینجای پام هم شکسته بود. 15 تا بخیه زده بودن. مدرسه نرفتم. بابام دعوام کرد که چرا بازیگوشی میکنم.» بچههای دیگری که همبازی محمد هستند وقتی میبییند از او عکس میگیریم، شروع میکنند به شلوغ کردن که عمو از ماهم بگیر!
سینا 6 ساله، همین یکماه پیش از روی پلههای آهنی پایین افتاده. دست راستش توی گچ است. پدرش میگوید روزی نیست بچهای زخم و زیلی نشود از بس که اینجا پر از چاله چوله و خاک و سنگ است.
پارسا 9 ساله، با چنان سرعتی از بالا به سمتمان میدود که دل آدم هری میریزد. او هم مثل بقیه بچهها میخواهد خاطرهای از افتادنش تعریف کند. سال پیش از پشتبام به حیاط خانه همسایه افتاده. شکستگیهای سرش از پس موهای کوتاهش کاملاً پیداست. با بقیه پسربچهها میشماریم؛ یک، دو، سه... دقیقاً 17 شکستگی دارد. یکی از بچهها با خندهای کودکانه میگوید: «عمو کلهاش شبیه توپ چهل تیکهاس.» بقیه بچهها از ته دل میخندند.
اسماعیل پدر یکی از بچهها که خانهای روی بلندی دارد، دستم را میگیرد و میبرد کوچه و پس کوچههای محلهشان را نشان میدهد: «آقا عرض این کوچه یک متر هم نمیشه. آدم به زور رد میشه چه برسه به یخچال و اجاق گاز. بخدا همه وسایل را با طناب بالا کشیدیم و با بدبختی رسوندیم خونه. اگر خدای ناکرده زلزلهای بشه یا مثل سری پیش کپسولی منفجر بشه یا کوه ریزش کنه، چطور میشه بقیه رو نجات داد؟ والا باید به درد مردم رسید، نه اینکه دستور بفرستن یک هفتهای خونههاتون رو خالی کنید. من اگر پول داشتم که زن و بچم رو اینجا نمیآوردم. هیچکدوم از این بچهها یک جای سالم توی بدنشون نیست، از بس که از بلندی افتادن.»زن میانسالی که شاهد گفتوگوی ماست، جلوتر میآید و از وضعیت محلهشان گلایه میکند: «هر بار به مسئول یا نمایندهای که اینجا اومده و ازش خواستیم فکری به حال ریزش این کوه بکنه، گفته باشه ولی عین خیالشون هم نیست، هیچی به هیچی. ببینید این چندتا سنگی که ریخته، برای همین چند روزه. اگه بیفته روی سر بچههامون، چه خاکی باید سرمون بریزیم! نمیشه بچهها رو نذاریم برن بیرون با بچههای دیگه بازی کنن. وقتی هم میرن دلمون آشوب میشه که نیفتن یا نکنه سنگی روشون بیفته.»
اهالی خیابان رضوان 29 از این شرایط ناراضیاند. میگویند خانهای که 90 – 80 میلیون ارزش داشته، حالا با این دستور تخلیهای که صادر شده، بیشتر از 30 – 20 میلیون هم ارزش ندارد.
کلمات کلیدی:
همه ی ما یه وقتایی دلمون بد جور میگیره و به قولی تنگ میشه....
احساس سنگینی توی قفسه ی سینه و.....
شما در اوج این حالت چیکار میکنید؟
چه چیزی بهتون آرامش واقعی میده؟!
این مووضوع یه جوری که همه ما تقریبا درگیرش هستیم.پس چه بهتر که بی رو در بایستی حرفاتونو بزنین....!!!
کلمات کلیدی: